تونستی بازیساز شی یا نه ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
? سلام ! امیدوارم حالتون خوب باشه. مسیر من برای ورود به دنیای بازیسازی به اونجا رسید که . . .
? – داداش بسه دیگه این مسیرت تموم نشد ؟
? – خسته شدی می دونم. ممنون که وقت می ذاری می خونی.
? – اسیر شدیم. هر سری میای چهار تا عکس از کارهای نیمه تموم ات می ذاری. مجبوری مگه ؟
? – آره متاسفانه مجبورم.
? – جای راهنمایی دادن همش که داری از خودت تعریف می کنی. حالا چرا مجبوری ؟
مجبور بودم . . . مجبور بودم تا بیشتر در مورد شرح حال خودم بنویسم تا اینکه بیام یه چیزی آموزش بدم یا تجربیاتم رو انتقال بدم. چرا ؟ چون قراره در کنار مرور یک سری از واقعیات ، به من کمک کنید تا تصمیم بهتری بتونم بگیرم. می تونید بهم کمک کنید ؟
? یک سری واقعیت های پنهان
⛔ واقعیت اول : این لیست عمر زیادی ازم گرفت و راه رو دشوار کرد.
1- غرور + یاس
2- وسواس + تلاش برای کامل بودن
3- تخیل + هیجان
4- نداشتن صبر و تحمل
5- گیم بازی کردن خیلی زیاداینها رو به ترتیب اهمیت نوشتم و تا اینجا در موردشون صحبت کردیم.
⛔ واقعیت دوم : من به هیچ درآمدی نرسیدم.
– چون آدم تنبل و راحت طلبی بودم.
– چون نخواستم سختی و استرس کار کردن رو تحمّل کنم.
– چون فقط موقعی که نیاز به پول داشتم یاد کار کردن می افتادم. با تامین شدن ، همه چیز از یادم می رفت.
– چون به فرصت های کاری کمی که داشتم ، بی اعتنایی کردم.
– چون به جای افزایش مهارت تو یه زمینه ، سریع می رفتم سراغ یه زمینه ی کاری دیگه.
⛔ واقعیت سوم : همیشه تو دوراهی بودم.
– بین (( مهندس کامپیوتر بودن )) یا (( گرافیست بودن ))
– بین (( مهندس کامپیوتر بودن )) یا (( انیمشن ساز بودن ))
– بین (( مهندس کامپیوتر بودن )) یا (( طراح کاراکتر بودن ))
– بین (( یاد گرفتن تکنولوژی ها و تکنیک های برنامه نویسی )) یا (( یاد گرفتن نرم افزار ها و تکنیک های طراحی ))
– بین (( یاد گرفتن دروس مهم کامپیوتر )) یا (( انجام پروژه هایی که دوست داشتم ))اینها همگی باعث آشفتگی ام می شد و وقت زیادی رو سر کلنجار رفتن با خودم هدر می دادم.
در نهایت چیزی که سر دو راهی انتخاب می کردم ، طراحی ، گرافیک و انیمیشن بود. خیلی از موقع ها حس بدی داشتم. اساتید ، هم کلاسی ها ، دوستان و آدم های اطرافم از چیزهایی حرف می زدن که خیلی تلاش می کردم سر دربیارم و نشون بدم که تو باغ هستم ولی نبودم.
وقتی برای دانشگاه مون ست اداری طراحی می کردم ، یا وقتی برای همایش های انجمن علمی پوستر می زدم ، یا وقتی برای پروژه ها و کارهای دوستام طراحی لوگو انجام می دادم ، بعد از اتمام کار احساس بدی داشتم.
چیزی که می دیدم این بود که اونها در کنار مطالعه ی رشته شون ، کار انجام میدن؛ اما من چی ؟ همزمان که (( زمانِ لازم برای یادگیری پیچ و خم های رشته ام )) رو قربانیِ انجام کارهای گرافیکی می کردم ، اونها با تمرکزِ بهتر ، علم و تجربه شون رو بیشتر می کردن؛ حس دستمال یکبار مصرف رو داشتم. حالم از خودم به هم می خورد.
? وقتی یه جای کار می لنگید
مسیری که قبل دانشگاه انتخاب کرده بودم ، این بود که در کنار طراحی و انیمیشن سازی ، برم دانشگاه و کامپیوتر بخونم تا بازیساز بشم.
✅ الان که نگاه می کنم می بینم اگه زبان خوب بلد بودم ، نیازی به دانشگاه نبود. هرچند اگه دانشگاه نمی رفتم و تو محیط اش قرار نمی گرفتم ، شاید با تنبلی هایی که دارم هرگز حتی سراغ برنامه نویسی و اصول درست توسعه ی نرم افزار نمی رفتم.
⛔ اما مسیری که انتخاب کردم اصلا برای خودم هم واضح نیست که آیا درست بوده یا نه ؟
⛔ به نظرتون این درست بود که همه ی تمرکزم روی رشته ای که می خونم ( کامپیوتر ) نباشه ؟
⛔ خنده داره نه ؟ آدمی که این همه از مسیری که طی کرده نوشته اما آخر سر بیاد به مسیری که رفته شک کنه.
از دوستان ، متخصص ها ، اهل فن درخواست دارم تا راهنمایی ام کنن. چون دیگه خیلی وقته که این تصویر از انیمیشن سوریلند ، مثل واقعیت میاد جلوی چشمم.
– چطور هم وقت می کردی برنامه نویسی کنی ، هم طراحی ، هم انیمیشن ؟ ?
– من مدت هاس که عناوین و القاب مختلفی رو یدک می کشم ! ?
– طراح ، گرافیست ، انیمیشن ساز ، برنامه نویس ، بازیساز ، مهندس کامپیوتر ! ?
– تو این مدت پوستم هم لطیف تر شده ! ?
همه ی این دیالوگ ها واقعیت رو با یه طنز تلخ بهم نشون می دن که
⛔ من نه هنرمند ام
⛔ نه گرافیست
⛔ نه انیماتور
⛔ نه برنامه نویس
⛔ و نه بازیساز
فقط میشه گفت یه فرد علاقه مند به این حوزه ها هستم؛ نه بیشتر !
? راه حل هایی که به ذهنم می رسه
- برم تو بحث گرافیک عمیق تر شم و مهارتم رو تو طراحی بیشتر کنم.
- گرافیک ، طراحی و انیمیشن رو کنار بذارم ، برم سراغ بحث توسعه نرم افزار و کار رو به اهل فن بسپارم.
- مشکل برنامه ریزی دارم ، یه برنامه ی درست بچینم ، جفت اش رو کنار هم ادامه بدم.
منتظر راه حل ها و نظرات سازنده تون هستم.
یاعلی ?