تاریخ ناگفتهی زنان در برنامهنویسی کامپیوتر (بخش دوم)
دنیای برنامهنویسی زمانی توازن جنسیتی بهتری داشت، کجای کار غلط پیش رفت؟

نویسنده: کلایو تامپسون
مترجم: نیما نبیزاده، شهره حدادان
منبع: The New York Times Magazine
لینک بخش اول
با آغاز دههی هشتاد میلادی فعالیتهای پیشگامانهی زنان برنامهنویس عمدتا به بوتهی فراموشی سپرده شده بود. هالیوود تصویری درست برعکس ارائه میداد: کامپیوتر عرصهای مردانه بود. در فیلمهای پربینندهای مثل «انتقام نردها» «علم عجیب و غریب»، «ترون»، «بازیهای جنگی» و دیگر فیلمها، خورههای کامپیوتر تقریبا همیشه مردان جوان سفیدپوست بودند. براساس یافتههای تحقیق سارا کیسلر از اساتید دانشگاه کارنگی ملون در سال ۱۹۸۵، بازیهای ویدئویی معمولا برای پسرها عرضه میشدند و دروازهی مهمی بودند برای علاقهمندی به کامپیوتر. کیسلر که مدیر برنامههای موسسه ملی علوم هم است میگوید: «داشت این فرهنگ جا میافتاد که کامپیوتر کارِ پسرهاست و آنها به خوبی از پس آن برمیآیند. همهی نشانهها میگفت اگر ژن خوب نداری از ورودت به این رشته استقبال نخواهد شد».
یک تحقیق دیگر در مورد دانشجویان دانشگاه امآیتی نیز نتایجی تا همین حد ناخوشایند را نشان میداد. وقتی زنان سر کلاسها دستشان را برای پرسیدن سوال بلند میکردند، یا مورد بیتوجهی استاد قرار میگرفتند یا دانشجویان دیگر وسط صحبتشان میپریدند. از یک طرف به زنها میگفتند به اندازه کافی ستیزهجو نیستند و از طرف دیگر اگر با دانشجویان دیگر مخالفت میکردند و آنها را به چالش میکشیدند، متلکهایی از این دست میشنیدند که «امروز بداخلاقی، لابد پریودی». در نتیجهی این گزارش آمده که بعضی از گروههای تحقیقاتی به «فضای رختکنِ مردانه» شبیه بود و مردها علنا راجع به جذابیتهای دانشجویان زن نظر میدادند. یک نفر گفته بود: «ای بابا عادلانه نیست که هر دو دختر گروهمان در یک اتاق کار میکنند. باید تقسیم شان کنیم». دانشجویان مرد خیلی وقتها در مورد کماستعداد بودن زنها نظرهایی میدادند مثل «من واقعا فکر نمیکنم دانشجوهای زن اینجا به خوبی مردها باشد».
در آن زمان برنامهنویسی داشت برای اولین بار مورد توجه گسترده قرار میگرفت، و تعداد دانشجویانی که برای ثبت نام در رشته علوم کامپیوتر هجوم میآوردند آنقدر زیاد بود که دانشگاهها با مشکل کمبودِ امکانات مواجه شدند: به اندازه کافی استاد برای تدریس به همهی دانشجویان نداشتند و این مثلا برای گذراندن دروس پیشنیاز برای قبولی در رشته کامپیوتر موانعی ایجاد میکرد. حجم طاقتفرسای کلاسها و نیاز به کار زیاد در مدت بسیار کوتاه، کسانی را که بلافاصله متوجه مفاهیم نمیشدند از دور خارج میکرد.این شرایط باعث شکل گرفتن محیطی شده بود که در آن تنها دانشجویانی میتوانستند دوام بیاورند که از قبل با کدزنی آشنایی داشتند، یعنی اکثرا مردان جوان. به گفته اریک اس رابرت، استاد با سابقهی علوم کامپیوتر «گذاشتن فیلترهای جدید برای ورود به این عرصه هربار به طور خاص منجر به کاهش مشارکت زنان شده است». اریک که هماکنون مدرس کالج رید است اولین کسی بود که به این مشکل پرداخت و آن را «بحرانِ ظرفیت» نامید.
وقتی رشته علوم کامپیوتر بار دیگر در اواسط دهه ۹۰ میلادی شروع به گسترش کرد، فرهنگ کدزنی جا افتاده بود: بیشترِ دانشجویانِ ورودی مرد بودند و علاقهی زنان به این رشته دیگر هیچوقت به سطح اواخر دهه ۷۰ و اوائل ۸۰ بازنگشت. زنانی هم که به این رشته وارد میشدند اغلب جدا میافتادند. در کلاسهایی با ۲۰ نفر دانشجو شاید پنج دانشجوی دختر یا کمتر حضور داشت.

در سال ۱۹۹۱، الن اسپرتوس متخصص علوم کامپیوتر در کالج میلز ، گزارشی درباره تجربهی زنان در کلاسهای برنامهنویسی منتشر کرد. در این گزارش او کلاسهایی را به تصویر کشید مملو از مردانی که زنان را با پیشفرضِ اینکه از آنها سطح پایینترند مسخره میکردند، یا استادهایی که میگفتند زنان برای رشتهی مهندسی برق «زیادی خوشگل»اند. وقتی به گروهی از مردان در دانشگاه کارنگی ملون گفتند از گذاشتن عکس زنان برهنه در پسزمینه کامپیوترهای شخصیشان خودداری کنند، آنها عصبانی شدند و اعتراض کردند که این کار نوعی سانسور به شیوهی «نازیها یا آیتالله خمینی» است.
همزمان که دنیای آکادمیک داشت درهای برنامهنویسی را به روی زنان میبست، در محیطهای کاری و شرکتهای آمریکایی هم دگردیسی مشابهی در جریان بود. بروز پدیدهای که بعدها آن را «تطبیق فرهنگی» (culture fit) نامیدند در فرایند و دلیلِ استخدام افراد تغییراتی ایجاد میکرد. مدیران برنامهنویسان را نه بر مبنای شایستگی بلکه بر این اساس استخدام میکردند که آیا با شخصیت مردِ بدعنق غیراجتماعی و نِرد جور درمیآیند یا نه.
در سال ۱۹۹۱، الن اسپرتوس متخصص علوم کامپیوتر در کالج میلز، گزارشی درباره تجربهی زنان در کلاسهای برنامهنویسی منتشر کرد. در این گزارش او کلاسهایی را به تصویر کشید مملو از مردانی که زنان را با پیشفرضِ اینکه از آنها سطح پایینترند مسخره میکردند، یا استادهایی که میگفتند زنان برای رشتهی مهندسی برق «زیادی خوشگل»اند.
این دگرگونی در حقیقت خیلی قبلتر و در اواخر دهه ۶۰ آغاز شده بود، زمانی که مدیران به گرایشی روزافزون بین مردان برنامهنویس پی بردند: آنها افرادی منزوی و غیراجتماعی بودند که به واسطه مهارتهای فنیشان برای رؤسایشان هم قلدری میکردند. به گفته ریچارد برندن، تحلیلگر صاحب نام صنعت کامپیوتر در خطابهاش در کنفرانسی در سال ۱۹۶۸، برنامهنویسان «اغلب خودمحور و گاهی عصبی» بودند. او میافزاید «ریش گذاشتن، پوشیدن صندل و نشانههای دیگر فردگرایی یا ناهمرنگی با جماعت در این تیپ شخصیتی بسیار مشهودتر بود».
علاوه بر آزمونهای تفکر منطقی که در دوران مری آلن ویلکس رایج بود، شرکتها برای گزینش این افراد گوشهگیر و تندخو آزمونهای شخصیت را نیز در برنامه استخدام خود جای دادند. به گفته نتان انسمنگر، استاد انفورماتیک در دانشگاه ایندیانا که روی این تغییر و تحولات مطالعه کرده: «این دست روایات خیلی رایج و تاثیرگذار شده بودند». جستجو برای این تیپ شخصیتی زنان را از چرخه خارج میکرد. مدیران شاید در نهایت با بیاعتنایی مردان ژولیده، اصلاح نکرده و تندخو را میپذیرفتند، اما نمی توانستند زنان را با همان ویژگیها تحمل کنند. کدزنی روزبهروز بیشتر به شبکاری احتیاج پیدا میکرد، اما مدیران ادعا میکردند که کارِ زنان در آن ساعات شب ناامن است، به همین دلیل از کارکردن آنها در کنار مردان تا دیروقت ممانعت میکردند.
در همین حین، آن سلسلهمراتب پیشینِ سختافزار و نرمافزار هم معکوس و نرمافزار برای دنیای کار آمریکا حیاتی و سودآور شد. کارفرماها برنامهنویسانی را استخدام میکردند که بتوانند روزی تا کلیدیترین نقشهای مدیریتی در برنامهنویسی ارتقا یابند. شرکتهای معدودی تمایل داشتند زنان را در پست ریاست بر مردان بگذارند. مری هیکز، تاریخدان موسسه فناوری ایلینویز میگوید: «آنها به دنبال کسانی بودند که بیشتر به درد نقشهای مدیریتی بخورند. لب کلام اینکه داشتن مهارتهای فنی ضامن موفقیت نیست».
در دههی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، «تطبیق فرهنگی» کاملا اجرا شده بود، به خصوص در استارتاپها که در آن تعداد کمی برنامهنویس ساعتهای طولانی را معمولا در فضاهای کوچک کار میکردند. بنیانگذاران استارتاپها به دنبال استخدام افرادی بودند که از نظر اجتماعی و فرهنگی به آنها نزدیک باشند.
سو گاردنر، رئیس سابق بنیاد ویکیمدیا، موسسهای غیرانتفاعی شامل ویکیپدیا و سایتهای دیگر، میگوید: «همه چیز به این ماجرای تطبیق فرهنگی برمیگردد که تعریف دقیقی هم ندارد». گارنر پس از پایان دورهی کاریاش در آنجا تصمیم گرفت علل انگشتشمار بودنِ استخدام زنان در برنامهنویسی را بررسی کند. او در سال ۲۰۱۴ به بررسی ۱۴۰۰ زن در این رشته پرداخت و با تعداد بیشتری از آنها رودررو مصاحبه کرد و به روشنی دریافت که تفوق مردان در این رشته شغلی در دهه ۹۰ تبدیل به یک چرخه شده که این روند را مدام بازتولید میکند. از آنجا که تقریبا همهی مدیران مردانِ سفید یا آسیایی بودند، این الگو تبدیل به مدل استخدام شده بود. مدیران فقط استعدادهایی را مناسب میدیدند که بر همان الگوی رفتاری و گفتاری منطبق بودند. مثلا خیلی از شرکتها از روش مسابقهی وایتبرد برای استخدام کدزنها استفاده میکردند، به این صورت که از مصاحبهشونده میخواستند یک تکه کد را، که معمولا هم الگوریتم مرتبسازی بود، در حالی که مصاحبهگر تماشا میکند روی تخته بنویسد. این روش تقریبا هیچ شباهتی به کاری ندارد که برنامهنویسان در حین کار واقعی انجام میدهند. ولی این نوع سوال پرسیدن روی وایتبرد روش مرسوم موسسات آیوی لیگ بود، روشی آشنا برای مردان مصاحبهکنندهای که خیلی از آنها به تازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودند. گانر میگوید «متوجه شدم اینطور نیست که فقط زنان کنار گذاشته شوند، بلکه عملا اگر مرد مجرد سفید یا آسیایی نباشی تو را راه نمیدهند».
مدیران شاید در نهایت با بیاعتنایی مردان ژولیده، اصلاح نکرده و تندخو را میپذیرفتند، اما نمی توانستند زنان را با همان ویژگیها تحمل کنند. کدزنی روزبهروز بیشتر به شبکاری احتیاج پیدا میکرد، اما مدیران ادعا میکردند که کارِ زنان در آن ساعات شب ناامن است، به همین دلیل از کارکردن آنها در کنار مردان تا دیروقت ممانعت میکردند.
برنامهنویسی به نام استفانی هرلبرت، یکی از آن خورههای ریاضی که در زمینه نرمافزارهای گرافیک هم تجربه بالایی داشت، به من گفت: «من عاشق سی پلاس پلاس و برنامهنویسی سطح پایین هستم.». اشارهی او به زبان برنامهنویسی نسبتا پیچیدهای بود که بهخاطر سرعت بالایش در اجرای برنامهها شهرت دارد، و به درد کارهای گرافیکی میخورد. هرلبرت طی این دهه برای شرکتهای زیادی از جمله یونیتی (که نرمافزارهای محبوبی برای طراحی بازی میسازد) کار کرده است. او پس از یونیتی به فیسبوک پیوست و برای منتشر کردن اولین نسخه آزمایشی گوشی «واقعیت مجازیِ اوکلوس ریفت» ساعتهای متمادی به کار طاقتفرسا مشغول شد. هرلبرت عادت کرد به واکنشهای مخرب و جنسیتزدگی عریانی که در معرضش قرار داشت، اعتنا نکند. او از خیلیها، از جمله شخصیتهای معتبری که آنها را تحسین میکرد، شنیده بود که زنان برای ریاضی ساخته نشدهاند. اگر در حین کدزنی اذعان میکرد که با مفهومی، هر چند کماهمیت، آشنایی ندارد همکاران مردش او را تحقیر میکردند. یکی از آنها یک بار به طعنه گفته بود که «فکر میکردم ریاضیات بهتر از این باشد».
در سال ۲۰۱۶، هرلبرت به همراه یکی از دوستانش ریچ گلدریچ استارتآپی به نام باینومیال(دو جملهای) راه انداختند و نرمافزاری تولید کردند که به کاهش حجم حافظهی اشغال شده توسط «بافت» در نرمافزارهای سنگین گرافیکی کمک میکرد. او فهمیده بود که با داشتن یک شغل آزاد دیگر لازم نیست با رؤسایی که او را تحقیر میکردند سر و کله بزند. با این حال وقتی که او و گلدریچ میخواستند محصولشان را بفروشند بعضی از مشتریان او را با بازاریاب اشتباه میگرفتند. او به یاد میآورد که یکی از مشتریان به گلدریچ گفته بود «باور نمیکنم که توانستید چنین محصولی را فقط با یک برنامهنویس تولید کنید».
در سال ۲۰۱۴، یک کارآفرین در زمینه تکنولوژی و محقق سابق به نام کیران اشنایدر طی تحقیقی غیررسمی از ۲۴۸ گزارشِ ارزیابی عملکرد مهندسان فناوری، تأیید کرد که احتمال اینکه زنان بازخورد منفی دریافت کنند خیلی بیشتر از مردان است در حالی که مردان اکثر مواقع بازخوردهای مفیدی میگرفتند که در آن موارد منفی ذکر نمیشد.
بخشی از این فضای جنسیت زده به تصورات غلط زیستشناسی اجتماعی برمیگردد. از این منظر، کار کدزنی برای زنان نامناسبتر از مردان است، چرا که زیستشناسی مردان موهبتهای بیشتری برای پیشی گرفتن در کدزنی به آنها اعطا کرده است. خیلی از زنانی که در زمینه نرمافزار به کار مشغولند همه روزه با این نوع استدلالها مواجه میشوند. کیت هاستون مهندس نرمافزار گوگل در سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ این استدلالها را زمانی از همکارانش شنید که علل پایین بودن اشتغال برنامهنویسان زن را در این شرکت بررسی میکردند. او به یاد میآورد که همکارانش ادعا میکردند گوگل فقط بهترینها را استخدام میکند و علت استخدام نشدن زنان این است که آنها ذاتا منطق و ثبات فکری لازم را ندارند.

تابستان سال ۲۰۱۷، یکی از کارمندان گوگل به نام جیمز دمور در یک رشته ایمیل داخلی شرکت چنین نوشت که بعضی خصلتهای رفتاری از جمله درجات بالاتر اضطراب در زنان سبب عدم رشد و شکوفایی آنها در فضاهای رقابتی مانند دنیای کدنویسی میشود. او از نظریه یک عصبشناس شناختی به نام سیمون بارون کوهن بهره گرفت که معتقد است مغز مردان بیشتر به درد «سازماندهی» و مغز زنان به درد «همدلی» میخورد. البته گوگل دمور را اخراج کرد، آنهم با این دلیل که نمیتواند کارمندی داشته باشد که ادعا میکند زنان همکارش ذاتا به درد این کار نمیخورند. اما در هیئتمدیره داخلی گوگل کارمندان مرد دیگری نیز بودند که از دمور پشتیبانی کردند و با تحلیل او موافق بودند. فرضیات نخبهسالاری در تشکیل نیروی کار برنامهنویس در ذهن مردان سیلیکونولی ریشههای عمیقی دارد. از دید آنها زیستشناسی اجتماعی پدیدههای این چنینی را توجیه میکند، به خصوص برای آن دسته از افراد که عقیده دارند جنسیتزدگیِ محل کار چندان مسأله مهمی نیست یا حتی نسبت به وجود آن شک دارند.
اگر زیستشناسی دلیل حضور اندک زنان در دنیای کدزنی باشد چگونه میتوان حضور چشمگیر زنان در سالهای اولیه برنامهنویسی در آمریکا، یعنی زمانی که این کار از برنامهنویسی امروزه بسیار سختتر بود، را توجیه کرد؟ زمانی که این کار عرصهی کشف نشدهی جدیدی بود که در آن اعمال ریاضی به روش دودویی و هشتتایی انجام میشد و هیچ فروم اینترنتی برای کمک گرفتن و هیچ گوگلی برای جستجوی راهکار مشکلات کد نبود. تنها راه ممکن برای حل کردن مشکلات بسیار سخت اتکا به مغز بود.
اگر توانایی زنان در کدزنی به واسطهی زیستشناسیشان محدود است، نسبت زنان به مردان در کشورهای دیگر هم باید مشابه میبود، اما اینطور نیست. در هند، حدود ۴۰ درصد از دانشجویان رشتههای علوم کامپیوتر و رشتههای مرتبط با آن زنان هستند، علیرغم این واقعیت که در هند نیز موانع دیگری بر سر راه زنان برای ورود به کار کدزنی وجود دارد. رولی وارما محقق علوم اجتماعی که در سال ۲۰۱۵ به مطالعه زنان برنامهنویس مشغول بود دریافت هند قوانین چنان سختی برای نقشهای جنسیتی دارد که مثلا برای دانشجویان زن پس از ساعت ۸ شب ممنوعیت رفت و آمد وجود دارد، یعنی آنها نمیتوانند تا دیروقت در آزمایشگاههای کامپیوتر به کار مشغول باشند. وارما میگوید با این حال زنان هندی نسبت به همتایان آمریکایی خود یک امتیاز داشتند: والدینشان بیشتر تشویقشان میکردند که به رشته کامپیوتر روی بیاورند. به علاوه، زنان هندی کار کدزنی را کار امنتری میدانستند، چرا که محیط کاری آنها فضای داخلی بود و این سبب میشد که آنها کمتر در معرض اذیت و آزارهای جنسیِ خیابانی باشند. به بیانی دیگر، کدزنی در هند برای زنان معمولتر بود. این تصویر در مالزی هم برقرار بود به گونهای که در سال ۲۰۰۱ ، درست در سالی که حضور زنان آمریکایی در رشته علوم کامپیوتر به حداقل خود رسید، زنان مالزیایی ۵۲ درصد از دانشجویان کارشناسی علوم کامپیوتر و ۳۹ درصد از دانشجویان دکتری در دانشگاه مالایای کوالالامپور را تشکیل میدادند.
امروزه زنان وقتی در میانهی مسیر شغلیشان به این نتیجه میرسند که فرهنگ سیلیکونولی غیرقابلتغییر است بدون معطلی این عرصه را ترک میکنند. وقتی سو گاردنر در سال ۲۰۱۵ به بررسی هزار و ۴۰۰ زن پرداخت، آنها نیز همین داستان را برایش روایت کردند: در سالهای اول که برنامهنویسانی مبتدی بودند با جنسیتزدگی فراگیری مواجه میشدند و آن را تحمل میکردند. آنها عاشق برنامهنویسی بودند و نسبت به شغلشان شور و اشتیاق داشتند، اما با گذشت زمان خسته میشدند. تعداد اندکی که درجات بالاتری میگرفتند بدون کمک مربی و معلم به این مرحله میرسیدند. براساس تحقیقی با عنوان «فاکتور آتنا» (مطالعه روی زنان شاغل در عرصه فناوری در سال ۲۰۰۸) نزدیک به دو سوم آنان آزار جنسی را تجربه یا مشاهده کرده بودند. در پژوهش گاردنر یک سوم زنان گزارش کردهاند که رفتار مدیرانشان نسبت به همکاران مرد آنها صمیمانهتر بوده و حمایت بیشتری از آنها میشده است. پیشفرض غالب این است که زنان با بچهدار شدن از شغلهای مرتبط با تکنولوژی، مانند بسیاری از مشاغل دیگر، کنار زده میشوند، اما گاردنر دریافت رهاکردن کار ربطی به فرزندآوری ندارد. این زنها به تدریج سرخورده میشوند چون میبینند که مردانی با شایستگیهای کمتر فرصتها و شرایط برتری اشغال میکنند.
گاردنر میگوید:«چیزی که باعث تعجب من شد این بود که آنها با خودشان میگفتند: «من بودم که همهی کارها را کردم!» آنها عصبانی بودند. نیاز به کمک یا آموزش بیشتری نداشتند. تنها عصبانی بودند. دلیل ترک کارشان این نبود که از پس انجام آن برنمیآمدند، بلکه این بود که متخصصان ماهری بودند که مهارتشان در بازار کار متقاضی زیادی داشت و گزینههای دیگری در اختیار داشتند. پس …(فحشی نثار میکردند) … و میگفتند «میروم جایی که قدرم را بدانند».
وقتی سو گاردنر در سال ۲۰۱۵ به بررسی هزار و ۴۰۰ زن پرداخت، آنها نیز همین داستان را برایش روایت کردند: در سالهای اول که برنامهنویسانی مبتدی بودند با جنسیتزدگی فراگیری مواجه میشدند و آن را تحمل میکردند. آنها عاشق برنامهنویسی بودند و نسبت به شغلشان شور و اشتیاق داشتند، اما با گذشت زمان خسته میشدند. تعداد اندکی که درجات بالاتری میگرفتند بدون کمک مربی و معلم به این مرحله میرسیدند. براساس تحقیقی با عنوان «فاکتور آتنا» (مطالعه روی زنان شاغل در عرصه فناوری در سال ۲۰۰۸) نزدیک به دو سوم آنان آزار جنسی را تجربه یا مشاهده کرده بودند.
نتیجه همهی اینها صنعتی است که نسبت به دهههای گذشته و همچین به طور کلی نسبت به سایر محیطهای کاری به مراتب مردانهتر شده است. در سال ۲۰۱۸، طبق دادههای اداره آمار کار، حدود ۲۶ درصد از شاغلان «حوزه رایانه و ریاضی» زن بودند. این درصد برای افراد رنگینپوست نیز به همین نسبت کم است، به گونهای که کارمندان سیاهپوست ۸/۴ درصد و لاتینها ۷/۵ درصد بودهاند (براساس نظرسنجی اداره آمار ایالات متحده آمریکا برنامهنویسان سیاهپوست در سال ۲۰۱۸ فقط ۴/۷ درصد بودهاند). در جامعه محدودترِ شركتهای برجسته فناوری سیلیکونولی اعداد و ارقام حتی وحشتناکترند: بررسی سال ۲۰۱۷ سایت ریکد، سایت خبری صنعت فناوری، نشان داد که تنها ۲۰ درصد کارمندان فنیِ گوگل زن بودند، در حالی که تنها ۱ درصد سیاه پوست و ۳ درصد از آمریکای لاتین (اسپانیاییتبار) بودند. آمار فیس بوک هم تقریباً یکسان بود. این اعداد برای توییتر به ترتیب ۲۰، ۲ و ۴ درصد بود.
عقبگردی بنیادی رخ داده است. اوائل زنان جذب برنامهنویسی میشدند چون در مقایسه با رشتههایی مثل حقوق، فرصت و ارج و قرب بیشتری نصیبشان میشد. اما حالا درهای دنیای نرمافزار به رویشان بسته است.
در اواخر دهه ۱۹۹۰، آلن فیشر تصمیم گرفت که در زمینه حل مشکل عدم توازن زن و مرد در رشته علوم کامپیوتر دانشگاه کارنگی ملون تلاش کند. فیشر و همکارانش تغییراتی را با توجه به یافتههای جین مارگولیس آغاز کردند. یکی از آنها جدا کردن کلاس بچهها براساس تجربهشان بود: بچههایی که از سنین پایین کدزنی را آغاز کرده بودند در یک مسیرِ جدا قرار میگرفتند، و آنها که در این رشته تازهکار بودند چارت درسی متفاوتی دریافت میکردند که به آنها اجازه میداد عقب بودنشان را جبران کنند. کارنگی ملون همچنین امکان کلاسهای خصوصی بیشتری را به همه دانشجویان داد که بهویژه برای برنامهنویسان تازهکار بسیار مفید بود. فیشر میدانست اگر بتواند آنها را راضی کند که سالهای اول و دوم را دوام بیاورند حتما به بقیه هم کلاسیهاشان خواهند رسید.

آنها همچنین دورههای درسی را به گونهای اصلاح کردند که دانشجویان تاثیرات کدنویسی را در دنیای واقعی مشاهده کنند، تا دانشجویان جدید برخلاف قبل فقط انباشتی از الگوریتمها نباشند بدون آنکه کاربرد عملی آنها را بدانند. فیشر میخواست دانشجویان زودتر ببینند که ساخت یک نرمافزارِ موثر در زندگی روزمره مردم چگونه است. در دهه ۹۰ پیش از آنکه اینترنت و شبکههای اجتماعی به جریان اصلی بدل شوند دیدن تأثیر کدها روی زندگی روزمره مردم خیلی آسان نبود.
اعضای هیئت علمی دانشگاه نیز رویکردی متفاوت از گذشته در پیش گرفتند. سالهای متمادی برخی اساتید بهطور ضمنی این طرز فکر را تأیید میکردند که دانشجویانی که قبلاً با کدنویسی آشنا بودهاند گویی برای این کار متولد شدهاند. فیشر به من گفت کارنگی ملون «از هکرهای خوره تمجید میکرد». اما دانشگاه اکنون میدانست که این پیشفرضها درست نبوده است. آنها داشتن تجربه قبلی را با داشتن استعداد خالص اشتباه گرفته بودند. گرچه هنوز هم میخواستند نوجوانانِ خوره برنامهنویسی را تشویق کنند، اما این را نیز فهمیده بودند که تازهکارها هم به سرعت به همان اندازه رشد میکنند و به استعدادهای قابلتوجهی بدل میشوند که شایستگی حمایت و پشتیبانی دارند. او میگوید: «ما مجبور بودیم نوع نگاه هیأتعلمی به دانشجوی موفق را تغییر دهیم». روند پذیرش نیز از نو تنظیم شد به گونهای که مثل سابق دیگر دانشآموزانی که از نوجوانی برنامهنویس بودند را به دیگران ترجیح نمیدادند.
بررسی سال ۲۰۱۷ سایت ریکد، سایت خبری صنعت فناوری، نشان داد که تنها ۲۰ درصد کارمندان فنی گوگل زن بودند، در حالی که تنها ۱ درصد سیاه پوست و ۳ درصد از آمریکای لاتین (اسپانیاییتبار) بودند. آمار فیس بوک هم تقریباً یکسان بود. این اعداد برای توییتر به ترتیب ۲۰، ۲ و ۴ درصد بود.
البته تنها یک سیاست نبود که اوضاع را تغییر داد. فیشر میگوید: «این در واقع یک چرخه است. اگر برنامه تحصیلی را برای افراد با تجربه کمتری طراحی کنید خب افراد کم تجربه وارد آن میشوند». اعضای هیئتعلمی بیشتر عادت میکردند که ببینند چگونه برنامهنویسانِ تازهوارد به افرادی ورزیده در این رشته تبدیل میشوند، و آنها نهایتا اینگونه آموزش دادن را یاد میگرفتند.
تلاشها در کارنگی ملون بسیار چشمگیر بود. تنها چند سال پس از این تغییرات درصد ورودی زنان به علوم کامپیوتر افزایش یافت و از ۷ درصد به ۴۲ درصد رسید. میزان فارغ التحصیلی زنان نیز در این رشته تقریبا برابر با مردان بود. رکورد این دانشگاه از میانگین کشور بیشتر بود، بنابراین سایر مدارس که نگران کم بودن تعداد دانشجویان دخترشان بودند نیز از رویکردهای مشابه فیشر استفاده کردند. در سال ۲۰۰۶، کالج هاروی ماد با ارائه درس «مقدمهای بر علوم کامپیوتر» مسیری را به طور خاص برای تازهکارها ترسیم کرد که نام آن را «حل خلاقانه مسائل در علوم و مهندسی با استفاده از رویکردهای محاسباتی» گذاشته بود. نامی که به قول ماریا کلاوه رئیس این مؤسسه «توصیف بهتری از کاری است که شما عملا هنگام برنامهنویسی انجام می دهید». تا سال ۲۰۱۸، ۵۴ درصد از فارغالتحصیلان هاروی ماد در رشته علوم کامپیوتر زنان بودند.
تلاش مدارس با یک تغییر فرهنگی گستردهتر نیز همراه شده است. در چند سال گذشته علاقه زنان به کدنویسی به سرعت در سراسر ایالات متحده افزایش یافته است. براساس تحقیقات لیندا ساکس استاد آموزش در دانشگاه یوسیالای، در سال ۲۰۱۲ درصد زنان دانشجوی کارشناسی که قصد تحصیل در رشته علوم کامپیوتر را دارند با نرخی بیسابقه طی ۳۵ سال اخیر (از زمان کاهش آن در اواسط دهه ۸۰) در حال افزایش است. همچنین مجموعهای از گروهها و سازمانها در حال آموزش و تشویق اقلیتهایی مثل دختران سیاهپوست و تازهکارها برای وارد شدن به این رشتهاند. برنامهنویسی حالا از نظر اقتصادی به صورت تکیهگاهی برای داشتن یک کار خوب و پردرآمد دیده میشود.
در زمانهای که اینستاگرام و اسنپچت و آیفونها بخشی از تار و پود زندگی روزمره مردماند، برنامهنویسان بالقوه کمتر نگران آنند که کارشان منزوی، ضداجتماع و دور از واقعیت باشد. ساکس که بیش از ده سال اطلاعات جمعیتشناختی مربوط به دانشجویان در زمینههای STEM را جمعآوری کرده میگوید: «زنانی که خود را خلاق یا هنرمند میدانند امروز بیش از گذشته به دنبال علوم کامپیوتر میروند». آنها هنوز کمتر از سایر زمینهها به کدنویسی روی میآورند اما برنامهنویسی به طور فزایندهای در افق دید آنها قرار گرفته است. این تغییر با این واقعیت همراه شده که یادگیری برنامهنویسی بدون گرفتن مدرک کامل دانشگاهی و از طریق مدارس آنلاین و رایگان برنامهنویسی، «بوتکمپ» های نسبتا ارزان و یا حتی گروههای دورهمی برای تازهواردان، بسیار آسانتر شده است. فرصتهایی که در دهه گذشته ایجاد شده اند.
تغییر فرهنگ در مدارس تنها یک طرف قضیه است. بیشتر زنان برنامهنویسِ پیشکسوتی که با آنها صحبت کردهام میگویند آنچه دشوارتر است تغییر فرهنگ در صنعت است، به ویژه جنسیتگراییِ واکنشی و نژادپرستی که همچنان ریشههای عمیقی در سیلیکونولی دارد. بعضیها مانند سو گاردنر گاهی حتی میپرسند آیا تشویق زنان جوان برای حرکت به سمت فناوری امری اخلاقی است؟ نگرانی او از این است که زنانی که به طور فزاینده علوم کامپیوتر میخوانند و با هیجان زیاد وارد اولین کار برنامهنویسیشان میشوند، در ابتدا پیشرفت کرده اما به مرور زیر ضرب صنعت قرار بگیرند. او می گوید: “واقعیت این است که میتوانیم افراد متنوع و بیشتری را در این زمینه جذب کنیم، اما در اواسط دوران حرفهای آنها دیوار صنعت مانع از پیشرفتشان میشود، مگر اینکه اوضاع را در سطوح بالاتری تغییر دهیم».
یک تعطیلات آخر هفته در بهار سال ۲۰۱۷، به بیش از ۷۰۰ برنامهنویس و طراح در یک هکاتون که در نیویورک و به میزبانی تککرانچ، سایت خبری مختص فناوری و سیلیکونولی، تشکیل شده بود ۲۴ ساعت فرصت دادند تا یک محصول جدید تولید کنند. تیمها در وقت ناهار روز یکشنبه آثار خود را به صورت رشتهای از ارائههای سریع برای یک هیئت داوران از دنیای صنعت نمایش دادند. در میان آثار برنامهای برای یک سیستم رباتیک بود که به طور خودکار اوضاع جسمی افراد سالخورده یا با تحرک محدود را تشخیص میداد. یا برنامهای به نام وِیستنات برای کاهش اتلاف مواد غذایی معرفی شد. اکثر شرکتکنندگان در مسابقه برنامهنویسانی از شرکتهای پیشرفته تکنولوژی یا دانشجویان علوم کامپیوتر از دانشگاههای اطراف بودند.
تغییر فرهنگ در مدارس تنها یک طرف قضیه است. بیشتر زنان برنامهنویسِ پیشکسوتی که با آنها صحبت کردهام میگویند آنچه دشوارتر است تغییر فرهنگ در صنعت است، به ویژه جنسیتگراییِ واکنشی و نژادپرستی که همچنان ریشههای عمیقی در سیلیکونولی دارد.
نهایتا تیم برنده سه دختر از دبیرستانی در نیوجرسی بودند: سومیا پاتاپاتی، آکشایا دینش و آمولیا بالاکریشنان. آنها تنها در ۲۴ ساعت سیستمی به نام reVIVE را توسعه دادند، یک برنامه واقعیت مجازی برای آزمایش کودکان از نظر علائم A.D.H.D. (اختلال کمتوجهی – بیشفعالی) بود. پس از آنکه برندگان مسابقه جایزه خود را که یک چک ۵۰۰۰ دلاری بود گرفتند، روی صندلیهای اتاق مجاور خوابشان برد. آنها از ظهر روز قبل تقریبا بدون وقفه کدنویسی میکردند و از خستگی در حال بیهوشی بودند.
«مقدار زیادی کافئین!»، این را بالاکریشنان ۱۷ ساله با خنده گفت در حالیکه یک تیشرت آبی پوشیده بود که روی آن نوشته شده بود «چه کسی جهان را هک می کند؟ دختران». آنها به من گفتند که خودشان هم از اینکه در ۲۴ ساعت اینهمه دستاورد داشتند تحت تأثیر قرار گرفته بودند. دینش که او هم ۱۷ ساله بود گفت: «برنامهی ما واقعاً روند شناسایی این بیماری را ساده میکند. تشخیص این مشکل معمولاً شش تا نه ماه طول میکشد و هزاران دلار خرج برمیدارد. ما توانستیم این کار را به صورت دیجیتالی به روش بسیار سریعتری انجام دهیم!»
آنها همگی در دبیرستان و با تشویق زیاد والدین مهاجرشان به کدنویسی علاقهمند شده بودند. والدین بالاکریشنان در رشتههای نرم افزار و پزشکی کار میکردند. والدین دینش در سال ۲۰۰۰ از هند به ایالاتمتحده آمده و در حوزه فناوری اطلاعات کار میکردند. پاتاپاتی وقتی نوزاد بود به همراه پدر و مادرش از هند مهاجرت کرده بود. مادرش هرگز به دانشگاه نرفته بود و پدرش کارگری در شرکت فناوری اطلاعات بود که اولین عضو تحصیلکردهی خانوادهی روستایی خود بود.

این هکرهای جوان در دبیرستان به برنامهنویسی جذب شده بودند و آنطور که دینش به من گفت، عادت کرده بودند که دختران خرخوان و جدا افتادهی مدرسه باشند. او می گوید: «من خیلی سعی کردم که دخترهای دیگر را به علوم کامپیوتر علاقهمند کنم چون سطح علاقهمندی خیلی پایین بود». او ادامه داد «وقتی وارد اولین هکاتون زندگیم شدم با ترسناکترین چیز ممکن روبرو شدم. به یک اتاق با ۸۰ نفر آدم نگاه کردم که فقط پنج نفر دختر بودند و من احتمالاً جوانترینشان بودم». اما او بعد از آن در ۲۵ هکاتن دیگر شرکت کرد و اعتماد به نفسش بیشتر شد. او برای شکستن انزوا و آشنایی با دختران بیشتر در زمینه برنامهنویسی در رویدادهایی که توسط سازمانهایی مانند #BuiltByGirls برگزار میشد شرکت کرد، جایی که او چند روز قبل پاتاپاتی و بالاکریشنان را ملاقات کرده و آنجا بود که تصمیم گرفتند با یکدیگر همکاری کنند. برای شرکت در تککرانچ پاتاپاتی ۱۶ ساله و بالاکریشنان از جشن رقص مدرسه و جشن تولد یک دوست صرف نظر کرده بودند. پاتاپاتی گفت «کی میره مهمونی وقتی میشه رفت هکاتون؟!».
برنده شدن یک گروه از زنان جوان و رنگینپوست در تککرانچ توجه زیادی را برانگیخت که همهشان هم مثبت نبود. بالاکریشنان گفت «من نظرات زیادی از این دست شنیدهام که «شما را به دلیل ایجاد تنوع انتخاب کردند». او به خاطر میآورد بعد از اعلام جایزه به صورت آنلاین «تعدادی مهندس گفته بودند اوه پس قرار بوده دخترها انتخاب شوند، مشخص است که به همین دلیل برنده شدهاند».
تقریباً دو سال بعد، پس از پایان دبیرستان بالاکریشنان در تلاش بود برای تولید نرمافزاری برای نظارت بر عملکرد قلب 100 هزار دلار سرمایه جذب کند. او برای تحصیل در رشته علوم کامپیوتر در دانشگاه نیز درخواست داده بود. همچنین در اوقات فراغتش با الهام از ملکه زیبایی ایالات متحده آمریکا در ۲۰۱۷ یعنی کارا مک کالو که یک دانشمند هستهای بود، در مسابقه انتخاب ملکه زیبایی نیز شرکت میکرد. او میگوید: «فهمیدم میتوانم از طریق این مسابقات به دختران بیشتری نشان دهم آنها هم میتوانند همزمان که زنانگیشان را با آغوش باز میپذیرند در یک زمینه کاملاً فنی و تحت سلطه مردان هم وارد شوند». دینش در سال آخر دبیرستان یک هاکاتون کاملاً زنانه را شروع کرده بود که اکنون هر ساله در نیویورک برگزار میشود. (او می گوید: “فضا قطعاً خیلی متفاوت بود و تمرکز بیشتری روی آموزش تازهواردان وجود داشت».
پاتاپاتی و دینش پاییز سال گذشته برای تحصیل در رشته علوم کامپیوتر استنفورد ثبتنام کردند، و هر دو به شدت به هوش مصنوعی علاقهمندند. آنها متوجه تنشهایی که برای زنان در کلاسهای برنامهنویسی وجود دارد شدهاند. پاتاپاتی، که گروه «زنانِ هوش مصنوعی» را به کمک یک مدیر فناوری در اپل بنیان گذاشته بود، مشاهده کرده که همکاران مردش وقتی او در بحثهای گروهی دستش را بلند میکند او را نادیده میگیرند، یا حرفهای او را خودشان تکرار میکنند گویی که ایده خودشان بوده است. او میگوید: «فکر میکنم گاهی اوقات این فقط یک سوگیری است که مردم حتی متوجه آن نمیشوند، و این واقعا ناراحتکننده است.»
دینش میگوید: «سطح اعتماد به نفس بین مردها و زنها خیلی متفاوت است». برنامه درسی استنفورد بسیار دشوار است به طوری که حتی کهنه سربازی مثل او هم به تلاش بسیار نیاز دارد. اخیراً که صحبت کردیم او «سه شبانه روز پشت سر هم» را برای پروژهای صرف کرده بود که برای آن دانشجویان میبایست دستور «چاپ» را از صفر بنویسند. او در سن ۱۸ سالگی درباره مسیر پیش رویش دچار توهم نیست. او میگوید وقتی به یک کنفرانس بلاکچین رفته با دریای «مردان میانسال سفیدپوست و آسیایی» روبرو شده. با خنده اضافه میکند: «هرگز سراغ این یکی نمیروم».
«رویای من این است که روی سیستم خودرانِ ماشینهای تسلا یا ویمو یا شرکتهای شبیه به آن کار کنم. یا اگر ببینم چیزی کموکسر است شاید شرکت خودم را راه بیندازم». او از آنجا که از طریق #BuiltByGirls با یک سرمایهدار اهل ریسک آشنا شده، در عمل مسیر حرکتش را هم اکنون آغاز کرده است.
آیا ۲۰ سال دیگر او به اطرافش نگاه میکند و میبیند نرمافزار به ریشههای خودش بازگشته و زنان همهجای این رشته حضور دارند؟ دینش میگوید: «خیلی مطمئن نیستم چه اتفاقی میافتد اما فکر میکنم که در حال صعود هستیم».
تاریخ ناگفتهی زنان در برنامهنویسی کامپیوتر (بخش اول)
استفاده و بازنشر مطالب تکانه با ذکر منبع مجاز (و برای نویسندگان دلگرمکننده) است!